روحانی روستا
آقای غلامی در راستای اقناعسازی مردم در روستا از تکنیک «افراد سرشناس و پیشرو در امر اقناع» استفاده کرده و اینگونه بیان میکنند:
من عالم دینی و مجتهد نیستم و خیلی توان دخالت در امورات مذهبی را ندارم؛ لکن این موضوع را درک میکردم که برخی از اعمال واقعا منبع روایی ندارند و انجام آنها منطقی نیست. خیلیها هم از اشتباه بودن این رسوم آگاه نیستند و صرفا به توصیه بزرگان خودشان آنها را انجام میدهند.
یک عادت غلطی که اهالی داشتند، بوسیدن مزار رفتگانشان بود که حتی در زمان شیوع کرونا هم از این کار دست نمیکشیدند. سنگی که حیوان از روی آن رد میشود، گرد و خاک و میکروب به خود میگیرد را میبوسیدند؛ درحالی که شاید خود آن مرحوم را تا زنده بوده نمیبوسیدند! از این دست موارد وجود داشت؛ اما با اصرار زیاد و فرهنگسازی، این عادتهای نادرست حذف شدند.
من در این مسیر توهینها و تهمتهای زیادی شنیدم. میگفتند کافر، بیدین، آمریکایی و بیاعتقاد شدهام. اما خداوند حوصلهی زیادی به من عطا کرده که موجب میشود از کار دلسرد نشوم. با آن دسته از افرادی که از من حرفشنوی داشتند، صحبت میکردم و قانع میشدند. عدهای هم بودند که حرفشنوی نداشتند و من هم جرئت نمیکردم خودم با ایشان صحبت کنم.
اینجا برای راهنمایی افراد از روحانی روستا که تمام اهالی، او را قبول دارند و یا از طلبههای حوزه علمیه کمک میگرفتم. البته بعضیها هم از هیچکس حرفشنوی ندارند و شاید هنوز هم پشت سر من حرفهایی میزنند. گاهی، بعضیها مقابله هم میکردند، اما من با آنها درگیر نمیشدم؛ چرا که وظیفه من نبود همه را مجاب نمایم. فقط بهصورت رودررو و با ادبیات نرم و مناسب، مسائل را برایشان روشن میکردم و میگذشتم.