دست به دست هم
4- عملیات

دست به دست هم

آقای حسین‌آبادی در توضیح فعالیت‌های خود به‌عنوان حلقه‌ی میانی در شاخه‌ی «عملیات» این‌گونه بیان می‌کنند:

در محله‌ی حاشیه شهر بعد از اینکه شناسایی‌ها کاملا انجام شد، جلسات هفتگی گذاشتیم. در این جلسات که روزهای یکشنبه برگزار می شد، مسائل و مشکلات محله را عنوان می‌کردیم و هر عملیاتی را با همفکری و همکاری جمع پیش می‌بردیم. اینطور نبود که بگوییم فلانی تو این کار را انجام بده و دیگری را پیگیر کار دیگری کنیم. هر کسی بر اساس دغدغه و توانایی خودش مسئولیتی را به عهده می‌گرفت.

مثلا می‌خواستیم پیگیر مسائل بهداشت و درمان شویم، لازم بود یک نفر شناسایی خانواده‌های نیازمند در این زمینه را به عهده بگیرد، با خانه بهداشت و دانشگاه علوم پزشکی ارتباط برقرار کند. مسئله در جلسه مطرح می شد و همگی در مورد آن چاره‌اندیشی می‌کردیم و افرادی که شناخت و درک بهتری از آن داشتند یا در ارگانهای مرتبط با آن جریان آشنایی داشتند یا برحسب علاقه در آن موضوع پیگیری بیشتری می‌نمودند، با همکاری سایرین عملیات را پیش می بردند.

یعنی در جمع ما سلسله مراتبی وجود نداشت و مسئولیت خاص و معینی به عهده‌ی یک فرد گذاشته نمی شد. بلکه این ظرفیت‌ها و ارتباطات افراد بود که مشخص می کرد در هر عملیاتی چه نقشی را ایفا کنند. به فرض می‌خواستیم برای خانه‌ی نیازمندی سرویس بهداشتی بسازیم، لیست اقلامی که نیاز بود را اعلام می کردیم. یکی بنا و کارگر می‌شناخت می‌آورد، یکی مصالح فروش می‌شناخت پیگیر تهیه‌ی شن و ماسه می‌شد.

وقتی کسی بر حسب علاقه و عواملی که تسهیل کننده‌ی کارش بود در جای مناسب خود قرار می‌گرفت دیگر لازم نبود دائم روند کار را با او هماهنگ کنی بلکه خودش بیشتر پیگیر می‌شد که حالا باید اینکار انجام شود، چه چیز کم است و چه باید تهیه شود. خودم هم کنار این بچه‌ها زندگی می‌کردم. اینطور نبود که یک چیزی بگویم و بروم. مدام با آنها در تماس بودم و راهنماییشان می‌کردم. پیگیر می‌شدم که کار را تا کجا پیش بردی، با فلان اداره ارتباطت چطور است، توانستی با پایگاه بسیج ارتباط بگیری یا روحانی محله را با خودت همراه بکنی. اگر با پایگاه بسیج به مشکل برخوردی این کار را بکن و اگر نتوانستی با فلان ارگان ارتباط بگیری راهش این است. برای انجام برخی کارها همراهیشان می کردم و در کار دیگری خودشان را جلو می‌فرستادم.

الان بچه‌ها کاملا قوی شدند و خودشان مشکلات محله را به بهترین شکل مدیریت می‌کنند و ارتباط خوبی با نهادها و سازمانها گرفتند. من صرفا با آنها در ارتباط هستم که اگر مشکلی داشتند، رفع کنم یا اگر نیازی هست کمکی بدهم. خود این بچه‌ها را هم در زمینه ورزش و قرآن و هیئتی که مشغولش هستند گاهی حمایت می‌کنیم. با توجه به ظرفیتی که داریم توپ ورزشی، قرآنی لازم داشته باشند تهیه می کنیم یا کارهایشان را به نحوی تسهیل می‌کنیم.

این تجربه متعلق به طرح «محله مهربانی» با 12 تجربه ثبت‌شده می‌باشد.
مشاهده طرح
مجری طرح:
تصویر آواتار مهران کدخدا حسین‌آبادی
آقای مهران کدخدا حسین‌آبادی
13 تجربه
شاید این تجربه‌ها هم به کارتان بیاید:
روحانی اثرگذار روحانی اثرگذار 2- اقناع‌سازی
برای تغییر آداب و رسوم اشتباهی که از گذشته در بین اهالی وجود داشت: ابتدا به‌واسطه روحانی روستا و بزرگانی که حرفشان...
مسجد؛ مرکز توسعه اجتماعی مسجد؛ مرکز توسعه اجتماعی 4- عملیات
 سعی کردم درمسجدمحله‌مان برای خانم‌ها کارگروه‌هایی را ایجاد کنیم. پیشران این حرکت باید به نظرم خانم‌هایی می‌بودند ک...
شده، پس بازم می‌شه شده، پس بازم می‌شه 2- اقناع‌سازی
بعد از اجرای موفق طرح یکپارچه‌سازی زمین‌های کشاورزی و یک‌جا‌کشتی، تصمیم به اجرایی‌کردن مرحله دوم طرح؛ یعنی حذف محصو...
ظرفیت مسجد ظرفیت مسجد 2- اقناع‌سازی
در پاتوق محله سجاد پس از شناسایی و برقراری ارتباط با ظرفیت‌های انسانی و مکانی در محله می‌بایست از راه‌های مختلف اعت...
هر دانش‌آموز ، یک نهال هر دانش‌آموز ، یک نهال 2- اقناع‌سازی
زمانی در معابر روستا نهال می‌کاشتیم. اما دانش‌آموزان نهال‌ها را می‌شکستند و یا اگر توسط دام‌ها خورده می‌شدند، بچه‌ه...