دست به دست هم برای صلح
آقای صادقی از فعالین حلقهی میانی در توضیح فعالیتهای خود در شاخهی «تیمسازی» اینگونه بیان میکنند:
برای ایجاد گروههای صلح و سازش در روستاها ابتدا به سراغ فرمانداری و بخشداری رفتیم و درخواست نمودیم که اگر در جلسهای دهیارها را دور هم جمع کردید، در آن نشست به ما فرصت بدهید تا درخصوص موضوعاتی از قبیل شوراهای صلح و سازش و همچنین معضل کشت شاهدانه و مواد مخدر در منطقه صحبت کنیم. دهیاریها و بخشداریها همکاری نکردند و مجبور شدیم با مدل میدانی کار را جلو ببریم و از شبکه بسیج استفاده کنیم. تعداد طایفههای بزرگ روستا را بررسی میکردیم و سعی داشتیم که از هرکدام از این طایفهها یک نماینده در شورا باشند. این امر موجب افزایش قدرت نفوذ و مقبولیت شورای صلح و سازش میگردید. در این راستا با فرمانده حوزه بسیج آن منطقه مشورت میکردیم؛ چراکه با بوم منطقه آشنا بودند و با اهالی ارتباط داشتند. کمک شایانی به ما کردند. نفرات را به ما معرفی مینمودند و جلسه هماهنگی با این افراد را نیز خودشان ترتیب میدادند تا درنهایت توانستیم لیست اولیه اعضای شورای هر روستا را بنویسیم.
معمولا برای هر روستا یک ترکیب ثابت شش یا هفت نفری برای اعضای اصلی شورای صلح و سازش انتخاب میکردیم؛ امام جماعت، فرمانده پایگاه بسیج، ریش سفیدهای روستا و درصورت وجود، یک حقوقدان و اگر نداشتند، همان ماموستا که درس فقه هم خوانده بود. سپس الزامات و بایدها و نبایدهای شورای صلح و سازش را برای این افراد مطرح میکردیم. با این مدل، ۶۴ شورای صلح و سازش روستایی تشکیل گردید.
نکتهای که خیلی کار ما را در کارهای شورا تسهیل میکرد، این بود که بدون استثناء در همهی شوراهای ما فرمانده پایگاه بسیج آن روستا عضو بود؛ چرا که خود مجموعه بسیج برای بحث انتخاب فرمانده پایگاه این را در نظر گرفته بودند که یک شخص تاثیرگذار و مقبول را برای فرماندهی پایگاه منصوب کنند که اثرگذاری بیشتری داشته باشد. فرمانده پایگاه روستا را گاهی از میان بزرگان روستا انتخاب مینمودند و گاهی نیز دهیار روستا بود. ما همان شخص را در شورا آوردیم. اگر فرمانده بسیج دهیار نبود، دهیار هم به ترکیب شورا اضافه میشد.
در بحث حل و فصل اختلافات خانوادگی در روستاها، بیشتر اصرارمان بر این بود که عالم دینی در ترکیب شوراها وجود داشته باشد و به این موضوعات رسیدگی کند. در اینگونه موارد، امام جماعت یا ماموستای روستا به ماجرا وارد میشدند و درمورد احسان، گذشت و ایثار صحبت میکردند. گاهی اوقات نیز اگر ضرورت داشت، خودم به روستاها میرفتیم و در کنار صحبتهای ماموستا یا امام جماعت، صحبتی میکردم تا موضوع حل و فصل بشود. اینگونه، عالم دینی روستا هم با این مدل صحبت کردن برای ایجاد صلح و سازش در موضوعات مهم، آشنا میشد.