
همه آمده بودند
سرکار خانم کاظمی در توضیح فعالیتهای خود بهعنوان حلقهی میانی در شاخهی «عملیات» اینگونه بیان میکنند:
سیل که به شهر ما رسید، شهر از دو طرف بسته شد و هیچ راه ارتباطیای نداشتیم. واقعاً دیدن اوضاع سیل زدگان خیلی دلخراش بود؛ طوری که انگار صحنه جنگ را جلوی چشمانمان دیدیم.
شهر ما کوچک است و تقریباً همه یکدیگر را میشناسند. قبلاً در موسسه قرآنی با عدهای از همراهان آشنا شده بودیم. کارهای فرهنگی مختلف و جلساتی که حضور داشتیم هم سبب آشنایی بیشتر ما شد. زمانِ سیل گفتیم باید خودمان قدمی برداریم. حوزه بسیج خواهران اجازه ورود نداشتند. به آقایان و خانمهایی که میشناختیم و بعضاً خودشان هم سیل زده بودند، گفتیم خودمان باید اقدامی کنیم، مگر نمیگوییم کار جهادی؟ کار جهادی تا آن زمان در تصور ما از طریق حوزه های بسیج بود که به گلزار شهدا می رفتند و تمیز میکردند یا غبارروبی انجام میدادند. دور هم جمع شدیم و گفتیم الان باید کار جهادی را نشان دهیم.
بعضی کفش و بعضی خانمها چادر مشکی نداشتند. خودمان شروع کردیم؛ یکی کفش آورد، یکی چادر اضافهاش را آوردو یکی لباس اضافه آورد. هر کسی یک چیزی آورد؛ برای تامین و توزیع غذا هم یک آقایی گفت من می توانم برنج تهیه کنم، یکی دیگر یک کیسه آرد تهیه کرد و دیگری هم عدس آورد. طوری شد که منزل ما مرکز این اتفاقات شده بود؛ یعنی کل خانواده ما درگیر شده بودند، طوری که حتی مادرم با اینکه خیلی وقت بود نان محلی نپخته بود، نان محلی تهیه میکردند.
در آن سرما و سیل، خود سیل زدهها می گفتند نان گرم برایمان چیز عجیبی بوده است و واقعا فکرش را نمیکردیم در این لحظات نان گرمی پیدا شود. نتوانستیم مرغ پیدا کنیم، بعضی مغازهها هم متاسفانه تعطیل کردند و به مردم وسیله نمیدادند و به هر دلیلی که بود، مغازه را بستند.
عدس پلو درست کردیم، بعضی آقایان داخل کوله گذاشتند و به روستاهای اطراف که جادههایش بسته شده بود، بردند. شروع کار همانجا بود. الان هم با آنها در ارتباطیم. گروه جهادی را گسترش دادیم و تبدیل به چندین گروه جهادی شده است. قبلاً هم کارهایی از قبیل مواسات مثل بستههای غذایی، لوازم تحریر و کمکهای جزئی داشتیم. زمان سیل گروه منسجم و تجمیع شد.
