از مشکلات تا صادرات
خانم صفرزایی در توضیح فعالیتهای خود بهعنوان حلقهی میانی در شاخهی «عملیات» اینگونه بیان میکنند:
اواسط سال ۹۸ در تعاملاتی که با رابطهای خانههای دین و زندگی پیدا کردم، متوجه اوضاع ضعیف مالی خیلی از آنها شدم. این وضعیت خیلی اذیتم میکرد؛ باید فکر اساسی میکردم. بهنظرم رسید که میتوانم برای تعدادی از آنها شغلی ایجاد نمایم.
عزم خود را جزم کردم و رابطهای خانههای دین و زندگی را بهعنوان جامعه هدف درنظر گرفتم. معتقدم که ابتدا باید اینها تأمین شوند تا بتوانند دَه نفر مثل خودشان را تربیت و تقویت کنند. بعد هر فرد بتواند نفر بعدی را تأمین نماید و این زنجیره ادامه یابد. بههمین منظور با تعدادی از خانمها در کارگاه پارچهبافی شرکت کردیم تا در این زمینه توانمند شویم.
کارگاه که تمام شد نوبت به خرید دستگاه رسید. برای تامین هزینه دستگاهها با یکی از دوستان پدرم که کارخانهدار و متمکن هستند، تماس گرفتم. قصدم را برایشان توضیح دادم و ایشان هم دوازده میلیون تومان به من کمک کردند که توانستم شش دستگاه خریداری کنم. از دوست دیگری نیز کمک گرفتم و نخ و مواد اولیه را تامین نمودم. یکی از خانمهایی که مخاطب جلسهها بودند، وقتی که از کار ما مطلع شدند، گردنبند طلای خودشان را به من دادند که در این مسیر هزینه نمایم.
سپس همه مربیهای قرآن، قاریها و حافظهای قرآن را خبر کردم. گفتم: بیایید کمک کنید تا کار را ادامه دهیم.» پانزده نفر از همین بچهها آمدند و پای دستگاهها نشستند. حالا چهطوری باید این افراد را آموزش دهم؟ دو نفر از افرادی که قبلا آموزش دیده بودند مقدمات کار را به بچهها آموزش دادند و سپس به همان شیوه موسسه عمل کردم؛ یعنی از شهرهای مختلف مربی و استاد به کارگاه آوردم تا برای بچهها دوره برگزار و عیب دستگاهها را برطرف کنند. همچنین ایرادهای کار بچهها را رفع نمایند و بافتهای جدید به آنها آموزش دهند.
در این مدت نیروها خودشان کمکم چیزهایی یاد گرفتند. یک پارچه را خراب میکردند و یکی را درست میبافتند. آرامآرام رشد نمودند تا اینکه الان به تولید درجه یک رسیدهاند. تولیدات ما هم در حوزه دکوراسیون است. محصولاتی مانند: رانر، رومیزی، کوسن، روتختی، شال مبل و... . برای فروش هم روی کمک دو نفر از فعالین قرآنی گلستان و تهران که جمعیت مخاطب خوبی دارند و اوضاع مالی مخاطبهایشان هم روبهراه است، حساب کردم. چندبار برایشان نمونه محصولات را فرستادم، استقبال کردند و الان مشتری ما شدهاند. همچنین بخشی از پارچههای تولیدی را هم به مزونهای تولیدی پوشاک میفروشیم.
پارچهها را سوزندوزی، سیاهدوزی و آینهکاری هم میکنیم که در این زمینه نیز تقریبا ۱۰۰ نفر از مربیهای قرآن از روستاها و شهرستانهای استان مشغول به کار هستند. ۴۵ نفر از این افراد در دلگان سکونت دارند و همگی حافظ کل قرآن کریم میباشند. مقدمات آموزش دیدن این هنرها را هم خودمان برای رابطها فراهم کردیم؛ برایشان استاد آوردیم تا کار را یاد بگیرند. جالب اینجاست که رابطی که الان سوزندوزی انجام میدهد، به چند نفر از اعضای جلسه خودش که افراد نیازمندی بودهاند نیز کار را آموزش داده است و این افراد هم برای ما کار میکنند.
شش نفر دیگر هم در زابل هستند که از قدیم دستگاههای سادهای داشتند و کار را بلد بودند؛ اما مشتری نداشتند. ما این افراد را شناسایی کردیم، به کار گرفتیم و الان در خانههای خودشان پارچهبافی میکنند. یک مدیر تولید داریم که پارچههای برش خورده را بین نفرات تقسیم و کار آماده شده را جمعآوری میکند. علی رغم اینکه این کار بسیار دشوار است؛ رفت و آمدها، تقسیم کارها، مدیریت افراد و... لکن اینها مربیان قرآن ما هستند و من میخواهم آنها را حمایت کنم. برای همین سختی را به جان میخرم. همچنین درآمدی که در حال حاضر داریم، ممکن است خیلی ایدهآل نباشد؛ ولی بهانهای است برای اینکه بچهها دور هم جمع شوند و حداقل دستشان در جیب خودشان است.
در حال حاضر هم مجوز کارگاه را گرفتهام و به دنبال ثبت برند هستم. اخیرا از میراث فرهنگی با ما تماس گرفتند و جویا شدند که آیا ما پارچهبافی داریم؟ گفتم بیایید خودتان ببینید. آمدند و کارگاه را که دیدند خیلی متعجب شدند که چطور چنین کارگاه بزرگ و خوبی با چنین کارهای باکیفیتی در منطقه بوده است و آنها از آن بیخبر بودهاند. گفتند: «کلاس کار شما درحد صادرات است و برای شرکت در نمایشگاه ژاپن انتخاب شدهاید.» محصولاتمان را به ژاپن فرستادیم و قرار شده رایزنیهایی صورت بگیرد تا بتوانیم قرارداد ببندیم و صادرات کنیم.